سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شبانه ها

می دانی که هنوز کبری تصمیمش را نگرفته بود که حسنک گوسفندهایش را به صحرا ببرد یا نه؟/!!!ولی آن

 

وقتها درست همان وقتها بود که فکر می کردم اگر تو را با آن صورت گرد و متواضعانه که گاهگاهی از شرم و

 خجالت به جای آن که سرخ شود سیاه می شد و آن چشمهای آبی و قشنگ که همیشه از پشت پنجره

ی بسته ای که مادرم شیشه های آن را برایتان تمیز می کرد مرا می پایید داشته باشم به هر چیزی که

می خواهم خواهم رسید.

آنقدر برایم عزیز و دوست داشتنی بودی که شبها با خیال تو به خواب می رفتم و صبح ها با تو به مدرسه

می رفتم .ولی تو باآن غرورت همیشه زودتر از من به زنگ مدرسه می رسیدی به کلاس هم که می رفتم تو

در تخت اول تک و تنها کنار در منتظر آمدنم بودی انگار تو هم ته دلت یک خورده به قول امروزی ها ... آره

 

اسفند چند سال بعد که دهقان فداکار تازه داشت لباسهایش را آتش می زد من برایت روی شعله های

آتش اسفند دود می کردم که تو اسفند را عبور کرده بودی و من دیگر طاقت دوری تو را نداشتم بالاخره قرار

 شد حرفهایم را خیلی دوستانه با پدر بگویم و گفتم یادم می آید پدرم خندید و گفت چند سال بعد .

درسهایم که به نمودار و اتحاد و نمی دانم این حرفها رسید پدر تو را که قشنگ ترین آرزوی زندگی ام بودی به

 من هدیه داد با آن چشمهای از حدقه در رفته ات که همه کس را می پاییدی نمی دانم چرا اینقدر مجذوب

تو شده بودم .

حالا سالهاست از آن ماجرا می گذرد و من که همیشه آرزوی رسیدن به تو را داشتم نمی دانم با آن که تو

همیشه و همه جا با من هستی چرا احساس می کنم حق داری همه جا چند قدم جلوتر از من به زنگ

برسی .

من که اکسیر وجودم از خاک بود و تو را با طلا مقایسه می کردند.

                                                                                              پایان

 


نوشته شده در چهارشنبه 90/12/24ساعت 8:0 صبح توسط احسان حقیقی| نظرات ( ) |

سخنی کوتاه بر شعری از احسان حقیقی.                                   نویسنده: رحمان زمانی

نقد شعر معمولا وقتی مورد قبول واقع می شود که فنی و علمی باشد و کسی آن نقدها را به قلم آورده باشد که خود به صورت آکادمیک آن دوره ها را گذرانده باشد و به اصطلاح عام، درسش را خوانده باشد. اما نوعی نقد هست که به آن نقد تأثری یا تأثیری می گویند. یعنی نقدی که مخاطب یک اثر، از اثر دارد به واسطه ی تاثیری که آن اثر بر روی مخاطب گذاشته است. پس یک هنرمند و یک شاعر باید به کمترین نظرات خوانندگان و مخاطبان خود حتی کم سوادترین آن ها اهمیت بدهد و آن را بشنود.

بیشتر شعرهای احسان حقیقی را حضوری شنیده ام از خودش. و از جمله شعری که راجع به آن می نویسم. شعری که در انجمن ادبی سهیل خوانده شد.

... وَ تو سر ریز می شدی از

کجای آسمان که نمی دانم؟!

... وَ من که خط ممتد این خیابان نحس را

13 بار بغل کرده ام

لا به لای شعرهایی از جنس خودم

حالا تو هی بشمار تا ساعت قرار

کفشهایی را که قدمت زدم

درگوری به مساحت دنیا...

در شعرهای فرم معمولا فرم باید در خدمت شعر باشد تا اثری متفاوت از شعرهای دیگر سروده شود. آوردن فرم در اثر اگر به تکرار و تقلید تن ندهد چه بسا که شخصیت مثبتی به شعر بدهد. شعر احسان حقیقی هم بیشتر شعرهایش با فرم همراه است. فرم در شعر حقیقی بسامد بالایی دارد اما آیا فرم به شعرش قوت می دهد یا نه؟ در این شعر که با سه  نقطه هایی آغاز شده است و  حرف « وَ» که معنای چیزی است که بوده و ادامه داشته و ادامه دارد و در این لحظه ی بودن، شاعر شروع به سرودنش می کند. یعنی ماجرایی که از قبل تا اکنون وجود داشته و شاعر در حال حاضر از نیمه های آن ماجرا شروع به سرایش می کند. اما در اینجا این سه نقطه ها استمرار چیزی را نشان نمی دهند چیزی که از قبل حرکت خود را آغاز کرده است اینجا شعر با سه نقطه آغاز شده است.  ... وَ تو سرریز می شدی از/ کجای آسمان که نمی دانم؟!  اگر فرم در شعر  مهم باشد برای شاعر باید دقت کند که بند در کجا به پایان برسد و طول یک بند چقدر باشد؟ مثلا در این شعر اگر طوری دیگر بندها زیر هم می آمدند شعر دلنشین تر می شد مثلا:

... وَ تو

سر ریز می شدی

از کجای آسمان که...

                        نمی دانم!

و به زعم نگارنده اینگونه تقطیع بندها بهتر است. در شعرهای آزاد و سپید و نیمایی زیرهم نویسی بندها باید با دقت و وسواس بیشتری انجام شود.شعر احسان شعری ساده نیست اما مشکل هم نیست. شاید بعضی وقت ها همین تقطیع بندها سبب مشکل فهم شدن شعرهای احسان شود چرا که خوانش یک شعر و شکل نوشتاری یک شعر تأثیر بسزایی بر معنای شعر و مفهوم شعر می گذارد چرا که « تقطیع بستر اصلی صداها و سکوت هاست که در ابتدا و انتهای سطرهای یک شعر به خواب رفته اند.»( هیوا مسیح- مجموعه ی همسایه، ص 86) .

هیوا مسیح تقطیع شعر را به چند گونه تقسیم کرده است که عبارتند از: تقطیع هنگام آفرینش اثر. تقطیع هنگام سرایش اثر. تقطیع پس از سرایش اثر. تقطیع نهایی.

معمولا تقطیع ابتدایی در هر شعری برجای می ماند اگر شاعر حساسیت بر روی شعرش نداشته باشد. شاعر باید چندین بار شعر را برای خودش در خلوت بخواند تا صداها و سکوت های شعرش را بشناسد و بعد از چند بار خوانش خودش پی می برد که کجا یک بند باید قطع بشود و بند دیگر آغاز گردد. توصیه ی من به احسان این است که شعرهایش را بارها بخواند تا به تقطیع نهایی شعرهایش برسد و معناهای جدیدی در شعرهای خود با تقطیع مناسب به خواننده ارائه دهد. و باز در ادامه سه نقطه ها وارد شعر می شوند و باز هم تقطیع شعر دارای ریتم مناسبی نیست و باید تقطیعی دیگرگونه انتخاب کرد. مثلا:

... وَ من

که خط ممتد این خیابان نحس را

13 بار

بغل کرده ام

لا به لای شعرهایی از جنس خودم

حالا توهی بشمار...

تا ساعت قرارِ کفش هایی را که قدمت زدم

با بلند شدن این بند و طول آن  تصویر طولانی قدم زدن های شاعر هم در شعر تداعی می شود. حتی می شود لا به لای شعر هایی از جنس خودم را اینگونه نوشت:

لا

به

لای

شعرهایی از جنس خودم.

که این لابه لا  بودن شاعر در میان شعرهایش عینی شود و تصویری از این گم شدگی شاعر در دنیای شعری خودش به نمایش بگذارد.

معنا و مفهوم در شعرهای احسان حقیقی جایگاه ویژه ای دارد. هرچند احسان شعرهایی تصویری و تصویر محور دارد اما بازهم شعرهای تصویری اش بر مبنای مفهوم و معناست. اما این معنا گاه در نحوه ی تقطیع شعرهایش گم می شود به همین خاطر بعضی از مخاطبان شعرش، شعر او را مشکل می دانند و دیر یاب. یکی از شعرهایی که دیریاب است برای مخاطب همین شعر است و به زعم من مشکل از نحوه ی تقطیع بندهاست. امیدوارم شعرهایش روز به روز بهتر و بهتر شوند.

رحمان زمانی. 12/6/1390


نوشته شده در پنج شنبه 90/8/26ساعت 8:14 صبح توسط احسان حقیقی| نظرات ( ) |

...وتو سرریز می شدی

 

 از کجای آسمان

 

نمی دانم!!!

 

ومن که خط ممتد این خیابان نحس را

 

سیزده بار قدم زده ام

 

لابه لای شعرهایی از جنس خودم

 

حالا تو هی بشمار

 

 کفشهایی را که قدمت زده ام

 

در گوری به عمق دنیا

 


نوشته شده در چهارشنبه 90/6/16ساعت 12:14 عصر توسط احسان حقیقی| نظرات ( ) |

زنده است در من کسی شبیه خودم

که آواز می شود ترا نه ها را در من

((اگه نرفته بودی                               گریه منو نمی برد

پرنده پر نمی سوخت                    آیینه چین نمی خورد))

یادت آمد ؟؟؟

عاشقانه هایی که برایت خواندم و خواندم

...وتو گریه ام کردی از عشق

خندیدمت از درد

رها شدم از شعر از تو

هیچ هیچ

رسیدمت پشت کوچه های بن بست

بوسیدمت توی ذهنم

لابه لای شعرهایی که برایت نگفته ام

مچاله

یادت هست ???

زمزمه ام کردی به تحمل ترانه هام

تا آمدنت چقدر ساعت شدم

ساعت من شد!!!

تیک تاک تیک تاک

ده دو نیم هشت 

و تو هنوز       

ن

           ن

                         ن                                 

                                     ن 

                                                 نیامدی

 

پانوشت: ترانه ی ستاره های سربی از ابراهیم حامدی (ابی)

 


نوشته شده در سه شنبه 90/4/14ساعت 11:31 صبح توسط احسان حقیقی| نظرات ( ) |

تو می گفتی چشمانت همیشه بارانیست

من دیگر اما خیس نمی شوم

چند روزی می شود

چتر خریده ام


نوشته شده در سه شنبه 90/4/14ساعت 10:10 صبح توسط احسان حقیقی| نظرات ( ) |